هو الخالق
از زندگی آموختم و از طبیعت آموختم:
درد بیشتر و بیشتر می شود هر چه انتظار به پایانش نزدیک می شود؛ تا آنجا که از تو هیچ نماند و آن لحظه، لحظه ی وصل است.
خدایا! داریم زندگیمان را می کنیم؛ درد نمی کشیم در فراق صاحبمان...
خدایا! دردمان را زیاد کن...
خدایا مار ا درد بی درمان عطا کن!البته نه از اون دردا از اون دردا
سلام.
اگر یک دعا باشد که از سر درد بشود داد زدش همین است...
انقدر که با تمام وجود این بی دردی را حس میکنم...
سلام دوست نادیده!
اسمم منصوره است. توی هفته نامه همشهری جوان کار می کنم. شهرسازی دانشگاه تهران خوندم و ارشد برنامه ریزی شهری و منطقه ای توی دانشگاه بهشتی که هنوز پایان نامه اش مونده. تهرانم.
خیلی جالبه که اتفاقی همدیگه رو پیدا کردیم!
اگر اومدی تهران خبرم کن. تهران که طلبیدنی نیست!! مشهد هم اگر طلبید آقا میرسیم خدمتتون!
سلام
امروز داشتم با یکی از بچه ها همین را می گفتم.احساسم میگه همه چیز خیلی نزدیکه از حرفهای آقا گرفته تا اشارات سایر بزرگان\ولی من چقدر آماده ام ؟چقدر به دردش میخورم؟
حاج اقا پناهیان می گفت با استغفار شروع کنید استغفار از کم خواستن آقا!
استغفرالله ربی واتوب الیه
من درد تو را آسان از دست ندهم
دل بر نکنم ز دوست ، تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که آن درد به صد هزار درمان ندهم
مامان شدی یه وقت آدم بزرگ نشی! بچه بمون، بچگی عالمی داره! :D
آخ جون یعنی الان هنوز بچه ام؟
نگران نباش بچه تر نشم ، بزرگ نمی شم، تا حالا که نشدم.
درد بی دردی علاجش آتش است!
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
تا که آتش گرم کار خویش شد هر نیای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟ مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می گفتی نیام با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود
با چنین دعوی چرا ای کم عیار برگ خود می ساختی هر نو بهار
مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است
سلام،خوبین؟
این سرور ما،سید کوچولو کی تشریف میارن ان شاءالله؟!
درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
سلام
عیدتون مبارک
با غزلی به روزم و چشم انتظار حضور پرمهرتون