سنا

یکاد سنا برقه یذهب بالأبصار

سنا

یکاد سنا برقه یذهب بالأبصار

چهارگزینه ای خواندنی


هو العلیم


بعد مدتها به وصال اینترنت رسیدم و این وصلت را در نزدیکی بهار به فال نیک می گیرم. شما هم دعا کنید در این برقستان دیگر خاموشی نیافتد.


از ماه رمضان 89 یک شرکت نظرسنجی آلمانی مدام منزل ما تماس می گیرد و تقاضای نظرسنجی دارد، من هم گزارشی در بیست وسی دیده بودم که اینها جاسوسند، و همیشه درخواست آنها را رد می کردم.

ولی در این آخرین تماسی که داشتند با خودم فکر کردم فوقش جاسوسها می فهمند که جمهوری اسلامی طرفدار دارد، بگذار ببینم چه چیزهایی برای بیگانگان اهمیت دارد.

نتیجه این مصاحبه نیم ساعته خیلی جالب بود. این قدر که پیشنهاد می کنم شما هم بخوانید تا بدانید که کوچکترین اعمال شما برای دشمنانتان مهم است.


1- سعی می کنم تیتر تمام سوالاتشان را بنویسم.

2- بسیار هدفمند تمام سوالات 4گزینه ای بود که در یک چهارچوب مشخص جوابها داده شود.

3- سوالات شبیه به هم را در یک تیتر می نویسم گرچه تمام آنها جداجدا پرسیده می شد.


- سن

- تحصیلات

- تعداد افراد خانواده

- وضعیت کاری تک تک افراد خانواده : خانه دار، بیکار ، درجستجوی کار، نیمه وقت، تمام وقت

- شغل همسر: کارمند، آزاد، کارگر، غیره

-میزان درآمد خانواده: 100-200، 200-300، 300-400، 400-500، 500-600، بالاتر

- سطح اقتصادی خانواده: ضعیف، متوسط، مرفه، خیلی مرفه


- در مورد استفاده از روزنامه، موبایل، پیامک، اینترنت، چت: دیروز، هفته گذشته، ماه گذشته، هرگز


- نماز خواندن، روضه گرفتن، مسجد رفتن: همیشه، گاهی، هرگز


- بعد اجرای یارانه ها، گوشت، برنج،آب، برق، گاز، نان: گران شده، ارزان شده، تغییری نکرده

- دولت در اجرای یارانه ها : موفق بوده، موفق نبوده، خیلی موفق بوه، کم موفق بوده

- از نظر اقتصادی کشور پیشرفت کرده یا نکرده

- از نظر سیاست خارجی موفق بوده یا نبوده

(این سوالها به چند طریق پرسیده شد که گاهی فکر می کردم تکراریست ولی صورت سوال فرق می کرد)


- از نظر ارتباط ایران با سوریه، مصر، آمریکا چند نوع سوال پرسیده شد

- انقلاب مصر تحت تاثیر انقلاب 57 ایران بوده یا قیام 89؟

- ایران باید با مصر و آمریکا ارتباط داشته باشد یا دیپلمات بفرستد یا نه؟

(به حساسیت کشور مورد نظر دقت کنید)


- نظرتان در مورد موسوی، کروبی، احمدی نژاد، رحیم مشایی، آیت الله خامنه ای: خیلی مثبت، مثبت، منفی، خیلی منفی

هوشیار و بیدار

هو المنتقم


اگر امتحان عاشورا، جداکننده ی صف حق از باطل بود، عاشورای سال گذشته برای مردم ایران، عاشورایی دوباره بود.


و دنیا دید که "ما اهل کوفه نبودیم" و اهل کوفه را از خود راندیم.


و این سخت آمد بر دشمنان ما و اکنون با حیلتی کاری تر روبروییم.


دشمنان ما فهمیده اند که این محرم و صفر است که انقلاب را زنده نگه داشته است، و اکنون کمر به نابودی اصل محرم و صفر بسته اند.


هوشیار باشید و دیگران را هوشیار کنید که دشمن ما هوشیارتر از دیروز گشته.


لذت درد...


هو القادر


اعمالتان قبول حق. شب قدر خوش گذشت؟

قبول دارید که شب قدر خوش می گذرد؟ افطار و سحر خوش می گذرد، اعتکاف خوش می گذرد، راهپیمایی روز قدس و 22 بهمن و 10 دی خوش می گذرد، حتی دهه محرم و روز عاشورا خوش می گذرد. قبول دارید؟


در مطلب قبلی گفتم زندگی دینی لذت دارد و ما هنوز نتوانستیم لذت آن را به آنان که در این وادی نیستند بچشانیم. ما از همه لحظات خدایی مان لذت می بریم؛ لذتی هزاران برابر لذت یک پارتی خیلی باحال یا یک روز در موجهای آبی یا...، لذتی غیر قابل مقایسه.


آنان که از این لذتها محرومند، نمی توانند درک کنند که بعد از یک مناجات بارانی در شب قدر یا عزاداری برای سید الشهدا(ع)، چه آرامش ملکوتی نصیب انسان می شود. اگر می دانستند در به در به دنبال لذت و آرامش نمی گشتند.


آنان که از زیبایی خود در خیابان لذت می برند بیایند از من بپرسند که چه حالی می کنم وقتی چادر سرکرده ام و بچه به بغل و ساک به دوش نفس نفس می زنم و هر نفسی را با خدا معامله می کنم. بیایند تا سرمستی ام را شرح دهم.

آنان که چادر را بی کلاسی می دانند، بروند از آن دختری بپرسند که برای داشتن این چادر باید با تمام دنیای اطرافش، پدرش، مادرش و خانواده اش بجنگد درحالی که به آنها اف هم نگوید  چون دوستشان دارد و دوستش دارند. بروند از او بپرسند که این چادر را با خون دل نگه داشته و وقتی در خیابان راه می رود فرشته ها او را اسکورت می کنند.

و هنگامی که من این لذت را شرح نمی دهم، و ما این لذتها را شرح نمی دهیم، و ترس از نیروی انتظامی جای وصف این شیرینی را می گیرد، و چادر در رسانه ها لباس گدایان و معتادان و بی کلاس ترین افراد جامعه معرفی می شود، و در همه آگهی های اسخدام می نویسند: به یک خانم خوش تیپ با روابط عمومی بالا نیازمندیم، و ...، این می شود که می بینیم.


فکر کنید. خیلی فکر کنید که چگونه می توان این همه لذت و آرامش را وصف کرد؟ و بدانید این وصف کردن هزینه دارد. خدایی شدن هزینه دارد. و بزرگترین هزینه را زهرای مرضیه(س) داد که می خواست لذت با علی بودن را به مردم مدینه بگوید و علی مرتضی(ع) داد که می خواست لذت عدالت را به مردم کوفه نشان دهد.

باید پای هزینه اش بود تا جهان طعم توحید و عدالت را بچشد.



1- انگار قرار است هر مطلب تفصیل یک جمله از مطلب قبلی باشد. پست قبلی تفصیل پست شماره 18  بود و این پست تفصیل یک جمله از قبلی.

2-این مطلب را به دعوت مرمی نوشتم و از دوستان عزیزم منچ ، شلمرود ، کلپوره، ستیغ، پابرهنه، مادرانه، مادرستان و شازده کوچولو دعئت می کنم از مظلومیت چادر بنویسند.

۳- لطفا عکسهای علی را از خاله ساراش در ثبت لحظه هایم بخواهید. من مامان علی ام، خاله سارا عکاس علی. من برای مامانی هم وقت کم می آورم چه برسد به عکاسی.


ادعا! ادعا!




هو الحق


ماه رمضان هر سال منتظرم تا شاید نشانه ای از ظهورش بیاید، چون خوانده ام که اولین نشانه های ظهور در رمضان است؛ ولی یادم می رود که برای انتظار، حتی نباید به جمعه ها اکتفا کرد. امسال یک سوال، عجیب ذهن مرا مشغول کرده. دوست دارم جوابی بشنوم:


چرا باید ظهور الان اتفاق بیافتد؟ چرا منتظریم؟ مگر زندگی ما چه کم دارد؟


آیا حضرت حجت (عج) باید ظهور کند چون بعضی از ما گاهی به دعای ندبه می رویم؟

چون نیمه شعبان هر سال جشن می گیریم؟

چون بعضی پشت ماشین هایشان نوشته اند "شاید این جمعه بیاید، شاید"؟

چون برای امام زمان(عج) کلیپ می سازیم؟

چون جمکران که می رویم دلمان می گیرد؟

و چون هزار تا کار خوب دیگر شبیه این انجام می دهیم....


وقتی همه داریم زندگیمان را می کنیم، خوب یا بد، شاد یا غمگین، در رفاه یا در فقر، عادلانه یا ظالمانه،چرا الان باید ظهور اتفاق بیافتد؟

وقتی نمی دانیم زندگی اسلامی چگونه است و چه آدابی دارد، چطور می توانیم آن را آرزو کنیم؟

وقتی حتی بعضی از زندگی دینی بیزارند چون لذت آن را درک نکرده اند و وقتی ما که ادعا داریم نمی توانیم لذت آن را به آنان که نچشیده اند، بچشانیم، چگونه دعا می کنیم که کسی بیاید و سنت رسول خدا(ص) را زنده کند؟

وقتی در برابر ظلم زمان، هنوز سکوت کرده ایم و می گوییم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، چگونه ادعای انتظار داریم؟

وقتی حتی افطاری های  نسل انقلاب و جنگ، دیگر بویی از سادگی ندارد، وقتی آنان که دارند غرق در تجمل  شده اند و آنان که ندارند آرزوی تجمل می کنند، چگونه منتظر عدالت هستیم؟


نمی دانم! ولی یک چیز را یقین دارم:

تا وقتی به این سوال جواب ندهیم ظهور محقق نمی شود.

برای چاپهای متعدد «نه ده» اثر حسین قدیانی


هو الحکیم


آنچنان کرده بودند که خجالت می کشیدیم از بسیجی بودنمان و آنچنان شده بودیم که یادمان رفته بود بسیجی هستیم.

آنچنان کرده بودند که یواشکی عاشق رهبرمان باشیم و آنچنان شده بودیم که یواشکی سخنانش را گوش می دادیم.

آنچنان کرده بودند که چفیه انگشت نما شود و آنچنان شده بودیم که چفیه هامان در گنجه لباس هامان باشد.

آنچنان کرده بودند که بی خیال از مقابل جمله شهدا شرمنده ایم رد می شدیم و آنچنان شده بودیم که ککمان هم نمی گزید.

آنچنان کرده بودند که سال 88 شد سال فتنه و آنچنان شده بودیم که مانده بودیم چه کنیم در برابر این فتنه.


یک سال گذشت...

و مکر خداوند چنان نقشه هاشان را واژگون کرد که حالا افتخار کنیم سوار اتوبوس نظام به راهپیمایی می رویم و نی ساندیس نظام را در چشم دشمنان نظام فروبریم.

این کار را خداوند با دستان داداش حسین انجام داد در قطعه 26.

داداش حسین قدیانی به تنهایی آنچنان فریاد زد که یادمان آمد بسیجی بودیم و حتی گاهی از نوع ترمزبریده اش. او کاری کرد که حالا با افتخار چفیه بیندازیم و از عشق به رهبر بگوییم.

او سربلند است در برابر پدر شهیدش برای 8 ماه ایستادگی یک تنه اش در برابر دنیای اینترنتی فتنه. او و آهستان و پوسترهای عاشورایی و معدود کسانی که من نمی شناسم.


آنها سربلندند ولی ما هنوز باید سرافکنده بگوییم شهدا شرمنده ایم. شرمنده برای همه کم کاری هایمان.


بیچاره ما...!


هوالمحبوب


پدر، مادرها و پدربزگ ها و مادربزرگ های ما وقتی مشکلی داشتند و کمک می خواستند کمتر این جملات را می شنیدند:

به من چه!

آقا این مشکل خودتونه!

خانم اینجا همه منتظرن!

شما با بقیه چه فرقی دارین؟

الان کار دارم باشه بعد...

خانم وقت ما رو نگیرین لطفا... بفرمایید...

ااااااااااا ... مامان! این دفعه نوبت من نیست!

به ... بگو انجام بده، به من چه؟!

به من چه تو کار واجب داری؟ منم کار دارم...

این مال خودمه! برو مال خودتو بردار...

خب منم خسته ام، خودت انجام بده...

دارم فیلم نگاه می کنم، باشه بعدا...

اصلا به تو چه که دخالت می کنی؟

به هیچ کس ربطی نداره!

و ...



خوش به حال پدر، مادرها و پدربزگ ها و مادربزرگ های ما که این جملات را نه می گفتند و نه می شنیدند.

خوش به حال آنها که ایرانی بودند و هنوز دچار خودخواهی های انسان مدرن نشده بودند.

خوش به حال آنها که این قدر فیلم آمریکایی ندیده بودند که یادشان برود زندگی بر مدار ایثار می چرخد نه بر مدار "به من چه" و "به تو چه"  گفتن ها!

خوش به حال آنها که لذت "از خود گذشتن" را با تار و پود وجودشان احساس می کردند.

خوش به حال آنها که در خانه های ساده، ساده و عاشقانه، شلوغ و پرهیاهو با هم زندگی می کردند.

خوش به حال آنها که درب های خانه شان به روی همه باز بود و درب های خانه دیگران به روی آنان.

خوش به حال آنها که با هم می خندیدند، با هم گریه می کردند، با هم حرف می زدند، برای هم نگران می شدند، در زندگی هم دخالت می کردند تا بتوانند به هم کمک کنند.


و بیچاره ما که محکومیم به زندانی ابد در غار تنهایی مان به جرم کشتن ایثار... .



امسال..........


هو الشاهد!

امســــــــــــــــــــــــــــــــــــال حواستان را جمع کنید!

ولی نه برای قرعه کشی بانک فلان و فلان!

نه برای فرارسیدن فراخوان فلان موسسه و فلان شرکت!


امســــــــــــــــــــــــــــــــــــال حواستان را جمع کنید که جمل و صفین و نهروان و کربلا، تکرار نشود.