سنا

یکاد سنا برقه یذهب بالأبصار

سنا

یکاد سنا برقه یذهب بالأبصار

سوال تکراری، جواب نه تکراری


هو المنتظر


برای آمدن امام زمان چه کار کنیم؟

دو تُن کیک پختیم، نیامد...

۵۰ متر ساندویچ درست کردیم، نیامد...

35 میلیون پیامک فرستادیم، نیامد...

لباس نو پوشیدیم، رفتیم مولودی، دست زدیم، باز هم نیامد...

ساعت 11 شب دعای فرج هم خواندیم، باز نیامد...

ای بابا! پس چه کار کنیم امام زمان بیاید؟

ما حتی کلی مستند ظهور با موضوعات آرماگدون، یهودیت و آخر الزمان، مسیحیت و آخر الزمان، فراماسونری، شیطان پرستی و ... ساختیم. دیگر چه کار کنیم؟


ساده است. اولین جواب این است که:
اگر امام زمان (عج) امام مکتب  تشیع است، پس همین مکتب را در جهان پیاده می کند و با همین مکتب، دنیا را به کمال علم و عدل و ایمان می رساند.
پس، شما را به خدا اینقدر گیج نزنید که در زمان غیبت چه کنیم و برای ظهور چه کنیم؟ کمی تامل عقلانی به شما می گوید که باید مکتب تشیع را بشناسید، بشناسید، بشناسید؛ و بعد تبلیغ کنید، تبلیغ کنید، تبلیغ کنید؛ تا در جهان همگانی شود و پیاده شود.
وقتی همه مردم فهمیدند چه کم دارند، امامشان می آید و آن را می دهد.
وقتی منتظر موعود هستیم ولی تئوریهای لیبرال دموکراسی را در دانشگاه می خوانیم و در ادارات پیاده می کنیم و طبق آن برنامه ریزی می کنیم و می گوییم ای آقا! اقتصاد اسلامی و مدیریت اسلامی قابل اجرا نیست؛ یا آرزوی عدالت کمونیستی را در سر داریم، یا اینکه اصلا به اسلامی کردن علوم خود و اجتماع خود فکر نمی کنیم و استادان دانشگاه ما اسم جنبش نرم افزاری را هم نشنیدند، فکر کنم امام زمان و خدا و فرشته ها به "اللهم عجل" ما فقط می خندند. به نظر شما خنده دار نیست؟

اگر قضیه به نظر شما ساده است، اول کمی فکر کنید، بعد ببنید واقعا ساده است؟
شناخت و عمل به مکتب تشیع، زندگی ما را زیرورو می کند.
یعنی بی تفاوتی نسبت به مستضعفین محله و شهر و کشور مسلمانان جهان و میر مسلمانان جهان
، تعطیل. بی حجابی و کم حجابی و حتی چادری که جلب توجه کند، تعطیل.
کم کاری و کم فروشی و سود کلان از گران فروشی
، تعطیل.
کار مردم را راه نینداختن
، تعطیل.
غیبت و دروغ و چاپلوسی و چشم به هم چشمی و فخرفروشی
، تعطیل.
مدپوشی و اسراف و تجمل
، تعطیل.
برای هر مهمانی یک لباس پوشیدن
، تعطیل.
تنبلی و وقت گذرانی در بازارها و پارکها
، تعطیل.
وقت نداشتن برای کسب علم و کتابخوانی
، تعطیل.
گنبد طلا و ضریح نقره و آیینه کاری برای حرم امامان
، تعطیل.
مساجد پرزرق و برق صفوی
، تعطیل.
خلاصه مدل زندگی ای که الان داریم، تعطیل.
باید طرحی نو دراندازیم تا او بیاید.
واضح بگویم:
باید به حرفهای رهبرمان عمل کنیم، تا او بیاید. مگر همه شیعه در ولایت خلاصه نمی شود؟ ولایتمان کجا رفته؟

*اگر این حرفها را قبول ندارید بروید مکتب خود را بشناسید تا بدانید. غر هم نزنید. به جای غرزدن بروید کتابهای شهید مطهری را بخوانید.

سلام آیات

هو الشاهد

سلام آیات


به گزارش وبلاگ آیات القرمزی از سایت ها و فُرُم های بحرینی، آیات القرمزی شعر جدیدی را که در زندان سروده است توسط یکی از هم سلولی های خود به خارج از زندان فرستاده و تاکید کرده صحبت هایش در تلویزیون از روی اکراه و به خاطر "تهدید به تجاوز" آل خلیفه بوده است. وبلاگ آیات القرمزی ترجمه ی ابتدایی این شعر را در اختیار خوانندگان قرار می دهد.


قصیدة : زنزانتی میدان لؤلؤتی‎


بسمِ الإلهِ مخافتی ورجائی
وبمحمدٍ والعترةِ النجباءِ

وإلیک یاربی خضعتُ تضرعاً
لتعیننی فی رحلةِ اللأواءِ

لا..لستُ أکتب بالدموعِ رسالتی
دمعی یثیرُ شماتةَ الأعداءِ

لاتسألوا عن وقتِ نظمِ قصیدتی
فالشمسُ حلمٌ والصباحُ مسائی

یا یوسفُ الصدّیق فسّر محنتی
ألمُ السیاطِ وصعقةُ الاعضاءِ

اُنثى..ورعبُ..والعذابُ..ووحدتی
زنزانتی کالجبِ بالظلماءِ

یالیتنی!! مصلوبةٌ،،منسیةٌ
والطیرُ تأکلنی،،لعُظمِ بلائی

أنا لستُ یائسةٌ،فروحی حرةٌ
لکنّ جسمی لایطیقُ عنائی

یالیتنی مسبیةٌ مع زینبٍ
فتعیننی لو جاءنی أعدائی

أنا لستُ مریم فالملاکُ یزورها
"یالیتنی..."2 قالت بلا استحیاءِ

وهتفتُ..یارباهُ!!من فُرطِ الأسى
أولستَ تسمعُ صرختی ودعائی

فکأنما الملکوتُ أرسلَ نفحةً
بتوسلی ،، بروائعِ الأسماءِ

أبصرتُ فی قلبی سماءَ طهارةِ
العذراءِ ، والزهراءِ ، والحوراءِ

فاستیقظت روحی وکلُ جوانحی
وجوارحی انتفضت على أرزائی

وتهجدت شفتایَ بالآیاتِ
وابتهجت بشعرِ الثورةِ الغنّاء

أ نا لستُ راکعةً لمخلوقٍ..بلى
للهِ..للشعبِ العظیمِ ولائی

إن أکرهونی باعتذارٍ حسبهم
اللهُ یعلمُ نیتی وبلائی

والشعبُ ثارَ ولن یُصدّقَ مکرَهم
ألله أکبرُ ،، ثورةٌ بسمائی

زنزانتی میدانُ لؤلؤتی أنا
أفدیکِ یا حریتی بدمائی


***


میدان لولوء من، زندان من است1


به نام خداوندی که ترسم از او و امیدم به اوست
و به نام محمد و خاندان پاکان

و پروردگارا به بارگاه تو فروتنانه گریه می کنم
که در این سفر کمکم کنی و پناهم باشی

نه ... نامه ام را با اشک هایم نمی نویسم
اشک من، زخم زبان دشمنانم را زیاد می کند

از زمان نوشتن شعرم سوال نکنید
چرا که دیدن خورشید برای من مثل یک رویا، و روز برای من مثل شب است

ای یوسف صدیق! رنج مرا ببین
و همچنین درد شلاق و شوک وارد شده به اعضایم را

زن بودن و وحشت و عذاب و تنهاییم را نگاه کن
زندان من مانند قطعه ای از تاریکی است

ای کاش! من مصلوب بودم، فراموش شده بودم
و پرندگان مرا می خوردند، از بس که مصیبتم گران است

من نا امید نیستم. روح من آزاد است
اما جسمم نمی تواند بارم را به دوش کشد

ای کاش من به همراه زینب اسیر شده بودم
که هرگاه دشمنانم به سویم می آمدند، او یاریم می کرد

من مریم نیستم که فرشته ها به دیدنم بیایند
و مانند او بگویم : "ای کاش..."2 ، بله من شرم می کنم از این قیاس

و از شدت غم فریاد می زنم : خدایا
آیا فریاد و دعای مرا نمی شنوی؟

باز هم از ملکوت نسیمی برایم بفرست
به توسل من و به اسم های بزرگی که بر زبان دارم

که در در دل خود آسمان پاکی را ببینم
"عذرا" و "زهرا" و "حورا" را

تا روحم و همه ی اعضایم آرامش پیدا کنند
و بدنم به سرنوشتم خو بگیرد

و لبهایم با آیات قرآن شب زنده داری کنند
و با شعر و آواز به انقلاب امید ببخشند

آری ... من در برابر هیچ آفریده ای خم نمی شوم
کرنش کردن من فقط در برابر خدا و مردم بزرگوار است

اگر مرا مجبور به عذرخواهی کردند، همین بس است برایشان
که خداوند از نیت و مصیبت من آگاه است

مردم انقلاب کرده اند و مکر آنها را نمی پذیرند
خدا بزرگ تر است و انقلاب موفق می شود

میدان لولوء من زندان من است ... و من
با خون هایم فدای تومی شوم ای آزادگی من!

1 این ترجمه موقتی و در بعضی ابیات غیر حرفه ای ست

2 این بیت و تاحدوی بیت هفتم اشاره دارد به قسمتی از آیه 23 سوره ی مریم، آنجا که حضرت مریم می فرماید : ...قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا