سنا

یکاد سنا برقه یذهب بالأبصار

سنا

یکاد سنا برقه یذهب بالأبصار

وقتی جعبه جادو، دانشگاه می شود!

بعضی وقتها آدم از این جعبه جادو که قرار بود دانشگاه ملی شود، چه چیزهایی که یاد نمی گیرد؛ مخصوصا وقتی استاد این دانشگاه جناب ورزی شود و درسش، درس تاریخ باشد.

مثلا آدم یاد می گیرد که انقلاب مشروطیت اینطوری شروع شد که: یکی بود، یکی نبود، یک روز چند تا آخوند تو یک جایی که معلوم نیست مسجد است یا کاخ است یا حرم یا... دور هم نشسته بودند که یکی گفت باید در این مملکت، مشروطه باشد. حالا چرا و چطور و چگونه، خود بیننده باید در کتاب تاریخ دبیرستانش خوانده باشد. خب آدم از دبیرستان به دانشگاه می رود.

بعد این چند تا آخوند در همان جای مجهول الهویة مدام دور خود می چرخند و حرفهایی می زنند که این روزها توی همه کانالهای دانشگاه ملی (یا همان جعبه جادوی سابق) می زنند و فقط دیپلم به بالا می فهمند چه می گویند. حتما برای همین هم هست که فقط با خودشان حرف می زنند و از بدیهای حکومت استبدادی و آزادی غربی می گویند و برخلاف تصور غلطی که همه دارند برای مردم سخنرانی نمی کنند!

از چیزهای دیگری که آدم در دنیای سیاست از جناب ورزی یاد می گیرد این است که ممکن است یک نفر محمدعلی میرزا باشد و ولیعهد باشد و از تبریز از ریز اتفاقات و تصمیماتی که در تهران گرفته می شود خبر داشته باشد و خودش به اتابک بگوید که اگر من اینها را ندانم که ولیعهد نیستم؛ بعد همان آدم بشود محمد علی شاه و در تهران در کاخ سلطتنتش باشد و از اتابک که تازه از فرانسه برگشته بپرسد: اصلا چه شد که این مشروطه شروع شد؟!!! بعد جناب اتابک دو پاراگرافی که در کتاب تاریخ دبیرستان از آغاز مشروطه نوشته برایش تعریف کند که بله آقا قند در تهران گران شد و عین الدولة فلان تاجر را شلاق زد و...!

اگر 150 سال دیگه بچه این آقای ورزی از حوادث اخیر فیلم ساخت و در آن احمدی نژاد از مشائی پرسید چه شد روز عاشورا اغتشاش شد، اصلا تعجب نکنید!

دیگر اینکه اگر فکر کردید که احیانا مردم در انقلاب مشروطه کوچکترین نقشی داشتند سخت در اشتباهید. ماجرا منحصر بوده بین همان چند تا آخوند و شاه و دو سفارت روسیه و انگلیس. البته ستار خان و ریحان خانم هم نقش داشتند ولی باز آنجا هم از مردم تبریز خبری نیست (ببخشید غیر از زنان محله فلان که یک روسری برای ستارخان فرستادند.) ستارخانش باقرخان نداشت، چه رسد به مردم تبریز!

چیزی که آدم از زمان قبل مشروطه و از ناصرالدین شاه یادمی گیرد این است که او اینقدر شاه بدی بود که خیلی از کشتن امیرکبیر ناراحت بود و عذاب وجدان داشت و معلوم نیست این میرزا رضای کرمانی چه بدی ای از این شاه بیچاره دیده بود که او را کشت!


خلاصه انشاءالله در سالهای بعد، این جناب ورزی، باز هم ما را از یک سری اشتباهات تاریخی دربیاورد. شاید اینجوری بعد چند دهه  آقای ضرغامی یک لیسانس تاریخ به ما بدهند.

نظرات 2 + ارسال نظر
مرمی پنج‌شنبه 6 اسفند 1388 ساعت 07:44 http://golmikh.parsiblog.com

سلام.
شما از صدا و سیمای ما چه انتظاری دارید؟ نویسنده جماعت کلهم کارگردان جماعت کلهم آکتور جماعت کلهم و رئیس صدا و سیما جمیعاً برای همین دفاع مقدس خودمان کاری نکردند که آسیب های فوق بر آن وارد نباشد. چه رسد به مشروطه......
من هم اگر گفتم قشنگ ساخته شده نسبت به کارهای دیگر سازمان گفتم از حیث تیتراژ و تصویر و انتخاب کاراکتر و......
اجازه بفرمایید یک مثالی بزنم. در مدرسه راهنمایی که ما درس می خواندیم_که محمد هم درس می خواند و شاید او هم این خاطره را داشته باشد_ در جشن ها و مناسبت ها مثلا یکی می آمد جلوی جمع جایزه می گرفت که معدلش شده20 و یکی هم جایزه می گرفت که 3 تا تجدیدی داشت ! اگر می پرسیدیم چرا ؟ جواب مدیر ما این بود که چون ایشان ثلث قبل 6 تا تجدیدی داشته!
ایضا از همین دست است مسابقه دو در کارتون دهکده حیوانات. که حتما یادتان هست.
تمّت.

علیک سلام
فرمایش شما درست ولی به نظر من نسبت به کارهای دیگه صدا وسیما هم شدیدا قابل نقد است. کسی که چهار سال است سریال تاریخی می سازد نباید کمی در فیلمنامه پیشرفت داشته باشد و اشکالات خودش را برطرف کند یا حداقل دیگر به چنین آدم بی استعدادی سریال ندهند بسازد!

من. جمعه 7 اسفند 1388 ساعت 18:35

هیچ کدامش بدتر از این نبود که نشان داد ملت پای چوبه دار شیخ فضل الله گریه می کردند! در حالی که تاریخ کاملا شفاف می گوید که مردم موقع دار زدن شیخ هلهله می کردند و پسر خود فضل الله کف می زده است!
حالا چرا آقای ورزی این طوری صلاح دیدند؟ الله اعلم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد